نائیریکا رفته عقد عمو
سلام عزیزم ببخشید اینقدر دیر اومدم تا خاطراتت رو بنویسم. اول: روز 20 آبان عقد عمو وحید و زن عمو زهره بود. که ما با کلی این ور اون ور زدن بلیط هواپیما برای پنج شنبه شب گرفتیم و تو برای اولین بار سوار هواپیما شدی و طبق معمول آروم و خندان بودی، دیگه خودن هم بزرگ شدی و دیگه نیاز نبود من بغلت کنم . خودت راه می رفتی. ساعت 11 که رسیدیم تهران، عمو علی زحمت کشیدند و اومدند دنبال ما، و ما همگی رفتیم خونه عمو فارسی. شب کلی با هم حرف زدیم و شما هم خوابت می یومد اما فضولیت اجازه نمی داد بخوابی. روز جمعه شما خواب بودی، من و بابایی رفتیم مرکز خرید بوستان. برای تو جوراب شلواری و کلاه خریدیم.وقتی داشتیم برمی گشتیم . دیدیم شما بغل عمو فارسی خوابیدی و عمو ...
نویسنده :
مامانی
22:29