آرامش و خواندن
دخترم چقدر آرام می شوم وقتی می خوانم.............. فهمیدم علت نا آرامیم چیست، از خواندن دور شدم. ممنون نیلوفری که هرگز ندیدمت و یاسمن دوستی که سالها پیش 13 سال پیش کتاب صادق هدایت یک دوستی آرام بین ما برقرار کرد. ممنون هیچ کس دیگر مثل شما دونفر مرا آرام نمی کند.می دانی وقتی می خوانی فقط به کتاب فکر می کنی و تحلیل نوشته ها..............
پس باید در مورد کتاب درمانی هم بیشتر بدانم................ حالا ساعت 1 نصف شب چشمهایم از خستگی باز نمی شود. اما باز می خواهم بخوانم و آرام شوم. مثل دوران جوانی دوباره معتاد شوم به کتاب ..........دیگر دوران خماری بس است...........می خواهم دوباره مغزم را پر از مورفین کنم و گیرنده های اندروفینیم را پر کنم..................
اما یادت باشد حس مادری، حس آرامش و نگرانی و........... حس دیگریست. که این روزها برای دوستانم س و ز آرزو دارم. به دعا اعتقاد دارم و امروز وقتی بهت شیر می دادم برایشان دعا می کردم و از خدا می خواستم تا آنها هم حس زیبای مادرانه را درک کنند.
زندگی پر از شور هست، شور زندیگیمان را باید بیشتر کنیم.........................
چه صدای زیبایی است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! تو وبابایی بلند بلند توی خواب نفس می کشید و صدای نفس کشیدنتان همان شور زندگی من هست.
این عکس فعلا روی صفحه کامپیوتر هست. اینجا تو 6 ماهه بودی و من عاشق خنده هاتم