نائیریکانائیریکا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

مامان روان شناس

خاطرات ننوشته

1392/5/26 18:06
نویسنده : مامانی
1,714 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزکم

اول اینکه 4 ماه است که خاطراتت رو ننوشتم . اول که خونه بودیم لپ تاپ خراب شده بود و بعد اسباب کشی کردیم خوننه جدید و یک ماهی اینترنت نداشتیم.

اول از همه اینه باید خیلی ازت معذرت خواهی کتم چون  تو روزهای اسباب کشی و طراحی داخلی خیلی اذیت شدی. به ترتیب تاریخ خاطرات مهم رو می نویسم

روز 7 تیر رفتیم عروسی عمو علیرضا، کلی اکار داشتیم و بابایی عمو رو برد آرایشگاه تا گریم بشه و نمی دونم عمو که خودش حوشگل و خوش تیب بود با گریم هیچ فرقی نکرده بود تو عروسی کلا پیش عروس داماد بودی و جیغ می زدی و هورا می کشیدی و وقتی من رفتیم با عروس خانم عکس بگیریم به محبوبه جون گفتی خاله مامانم رو بوس کنه ببین چه خوشگل شده 

حالا یک عکس تو با عمو با اینکه خیلی خسته بود و گرمش شده بوذ ا اینقدر تو رو دوست داشت که کلی عکس باهات گرفت

البته هنوز که هنوز شما در مورد عروسی داری حرف می زنی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)