نائیریکانائیریکا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

مامان روان شناس

بوی ماه مهر

1390/6/31 1:35
نویسنده : مامانی
707 بازدید
اشتراک گذاری

نانک من سلام

امروز آخرین روز شهریور هست و امروز کلاس اولیها رفتند مدرسه، این رو صبح فهمیدم، آخه خانم مدیر داشت،سر صف صحبت می کرد وصداش تو خونه ما هم می یومد.

این روزها حس خاصی دارم نمی دونم اسمش رو چی بزارم. یاد دوران مدرسه می افتم و بیشتر یاد دوران دانشگاه و فکر می کنم اومدم تهران و دلم برای خونه تنگ شده، و امروز این حس رو داشتم با اینکه دیروز خونه مامانی بودم، دلم تنگ شده بود و می خواستم بریم خونه مامانی که شما خوابیدی و 3 ساعت خواب بودی و من نرفتم. این روزها دوباره فکر می کنم تنهام و سردرگم

همیشه تو تابستون کتاب می خوندم و نقد می کردم. امروز داشتم با خودم فکر می کردم مدتهاست یک کتاب خوب نخوندم. باید دوباره مثل قبل کتابخون بشم. فکر می کنم کمی سطحی شده ام کتاب بهم کمک می کنه تا عمیق فکر کنم و ساعتها یک موضوع خوب برای فکر کردن داشته باشم. 

همیشه اول مهر به خودم قول می دادم درسام رو خوب بخونم، البته بیشتر وقتها به قولم عمل می کردم.

اولین بار بعد از اینکه لیسانس گرفتم و روز اول مهر بیکار بودم ، خیلی گریه کردم انگار باید همیشه من برم مدرسه........

البته فقط اون یک سال بود چون سالهای بعد من دوباره رفتم برای ادامه تحصیل و چندی سالی برای تدریس

اما باز همان حس قدیمی

دارم به مدرسه تو فکر می کنم، وای من تو رو چه مدرسه ای ثبت نام کنم.............

ودوباره ذوق می کنم تو 6 سال دیگه می ری کلاس اول آخی

امروز من بابایی اینقدر ذوق کردیم ( از بس بی جنبه هستیم )

دیگه من این روزها مجبورم تو رو بزارم خونه مامانی آخه من هر روز روزهای زوج از ساعت 1 تا 5 کلاس دارم، که البته 1 ساعت رفت و آمد رو باید بهش اضافه کنی.

خیلی دلم برات تنگ میشه ، می دونم که تو هم همین حس رو داری

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

مامان پارسا جون
31 شهریور 90 11:50
ایشاا... یه روزم مدرسه رفتن گل دختر
مامان نفس طلایی
1 مهر 90 14:29
موفق باشین
مامان گیسو
1 مهر 90 21:58
سلام عزیزم خوبی ؟ وای دو شیفت می خوای بری سرکار؟ خسته نباشی عزیزم خدا قوت مواظب خودت باش تو رو خدا بوسسسسسسسسسسسسس
مامان آوا
3 مهر 90 0:10
عزیزم خیلی مواظب خودت باش آخه نایی جون مامان شاد و سرحال می خواد)
مامان آوا
3 مهر 90 0:12
نظرم کووووو ........چرا پرید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان آوا
3 مهر 90 0:12
مامان نایی جون مواظب خودت باش چون نایی جونم مامانی سرحال می خواد
مامان آريا
3 مهر 90 11:11
اميدوارم يه روز مدرسه رفتن گل دخترمون
مامان وانیا
3 مهر 90 17:06
دوست عزیزم سلام من فرزانه هستم ،خوشحالم که این قدر مشغله داری که فرصتی برای فکرهای آزار دهنده برات باقی نمیمونه ولی مواظب خودت باش خیلی خسته نشی آخه ناییریکا جونم از این مامان حقی داره
گیلدا
4 مهر 90 9:06
سلام.خوبی مامان خانم؟راستش بعضی وقتها مردم یه حرفهایی می زنند یا یه کارهایی انجام می دن که خودت با خودت می گی واقعا چطوری روشون می شه یه همچین حرفی می زنند و از همه بدتر چطوری روشون میشه دفعه بعد ببیننت و باز به روی مبارکشون نمی یارن.چی بگم که من هم دخالتهای بی خود و حرفهای بی جا زیاد می شنوم. باید قوی باشی و به روی خودت نیاری.با یک جمله مودبانه جوابشون رو بدی تا اعصاب خودت بهم نریزه.منم یه دو هفته النا مریض بود اصلا هم نخوابیدم.بیخوابی از همه بدتر حرفهای بی خود بعضی ادمها یه دفعه داغونم کرد و مریض شدم.اونم چه حال بدی.بگذریم اعصاب شما هم بهم ریخت.فقط خواستم بگم از اینجور ادمها تو همه جا پیدا میشه همه هم دارند.ما تنها نیستیم. فقط باید سیاست داشته باشی و همینطور درس بگیریم که ما مثل اونها رفتار نکنیم که دیگه اطرافیان اصلا روی ما حساب نکنند.برات آرزوی سالهایی با آرامش و خوشبختی و سلامتی می کنم.در کنار خانواده همیشه شاد و سلامت باشید.کانون خانوادگیتون همیشه گرم و صمیمی باشه
مامان پریسا
4 مهر 90 21:25
سلام چقدر خوبه که شما اینقدر مطالعه رو دوست دارید و از شر افکار راحت هستید. من هم یه خاطره از مهر دارم. بفرمایید.
زهره مامان هلیا
5 مهر 90 13:46
سال تحصیلی جدید مبارک ایشالله تو کارتون موفق باشید
مامان آريا
5 مهر 90 14:49
عزيزم اميدوارم يه روز شاهد مدرسه رفتن گل دختر بشي چشم بزني زود مي رسه اون روز
مامان پریسا
7 مهر 90 16:16
نائیریکا جان عزیزم روزت مبارک
مامان آوا
10 مهر 90 13:25
سلام کجایی؟ چرا آپ نیستی؟