نائیریکانائیریکا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

مامان روان شناس

سفر شمال

1390/6/5 4:26
نویسنده : مامانی
1,892 بازدید
اشتراک گذاری

 عزیزم برای بار دوم این پست رو می نویسم چون در زمان ویرایش نوشته های قبلی اشتباهی پاکش کردم.

دخترکم سلام

پنج شنبه

هنوز برای رفتن مردد بودیم تا ساعت 8 شب شروع کردیم به جمع کردن وسایل و ساعت 11 را افتادیم.

niniweblog.com

جمعه

صبح ساعت 6 رسیدیم تهران، اول رفتیم بهشت زهرا سر مزار مامان شهلا آخه می دونی رو ز28 مرداد سومین سالگرد که مامانی از پیش ما رفت.

ساعت 8 از را جاده چالوس راه افتادیم.

اینم یک عکس هنری

نهار رو تو جنگل نردیک شهسوار خوردیم.

و بعد از ظهر یک ویلا تو عباس آباد گرفتیم.

niniweblog.com

شنبه

صبح رفتیم شهسوار کنار دریا

 

و بعد از اون رفتیم جنگل دالخانی که جای بسیار زیبایی بود و باران نم نم می آمد و هوا کمی سرد شده بود.

یک شنبه 

صبح حرکت کردیم به سمت ماسوله

تو رشت حال بابای بد شد . اول فکر کردیم زود خوب میشه. بابایی رانندگی نکرد و عمو قباد با اینکه از رانندگی بدش می یاد مجبور به رانندگی شد.

رفتیم ماسوله بابای با علی مرادی رفتند که برند درمانگاه که بعد از اینکه ما یک دور کوتاه زدیم و یک جوراب بافتنی برات خریدیم.

رفتیم تو جنگل نشستیم ونهار خوردیم . شما هم گرمت شده بود

حال بابای خیلی بد شد . بابیی رو بردیم درمانگاه دکتر شاکی 

دکتر به بابایی یک آمپول زد و سرم هم وصل کرد و بابای که نمی تونست راه بره و حرف بزنه بعد از ده دقیقه سر حال شد و حالش خوب شد.

ما همگی نگران بودیم . که خوشبختانه بابایی خوب شد.

تو هم سرما خورده بودی . آقای دکتر شما رو معاینه کرد و برات دارو تجویز کرد

شب قرار شد برات یک تولد کوچک دوستانه بکیریم تو رشت یک کیک خریدیم 

و به سمت عباس آباد حرکت کردیم.

niniweblog.com

دوشنبه

صبح حرکت کردیم تا از جاده هراز به تهران بریم

تو نمک آبرود رفتیم ایران کتان من یک لباس زیروتن برات خریدیم. خیلی لباس قشنگی بود اما چون عجله داشتیم چیز دیگه ای نتونستم برات بخرم.

ابنم بستنی خوردنت

نهار رو تو رستوران بهارستان  نورخوردیم که البته اصلا غذاش خوب نیود

بعد ار اون رفتیم پارک جنگلی نور و برات تولد گرفیتم

تو گرمت شده بود و کلاهت رو هم دوست نداشتی

 اما از کاد دوستان

چون آخر شب بچه ها می خواستند کادو بگیرند و همه مغازه ها بسته بوده . رفته بودند دارو خانه و برات  لوازم بهداشتی- پوشک- دستمال مرطوب- دوتا شامپو- دوتا صابون- مسواک و خمیر دندان- پودر برات خریده بودند.

اما تو ایران کتان بدون اینکه ما بفهمیم برات یک لباس خوشکل خریده بودند. دستشون درد نکنه

وای که چقدر این لباس بهت می یاد

شب هم رفتیم کنار دریا محمود آباد

و در امامزاده عبدالله از همسفرهامون جدا شدیم و به سمت یزد حرکت کردیم.

مرسی عزیزم تو این سفر خیلی صبور بودی و اصلا مامانی رو اذیت نکردی.

اما بعد از سفر هر سه تایمون سرما خوردیم

چند جای پای تو و گردن بابایی یک حشره؟ نیش زده و بعد که رفیتیم دکتر که بعد از مصرف داروها حدا رو شکر هر دوتایتون بهتر هستید.

عزیزم تو پست قبلی مفصل تر برات نوشته بودم.

تعدار زیادی هم عکسات رو با دوربین علی مرادی گرفتیم . که باید ازش بگریم که بعدا در پست های بعدی می زارم.

تو ابن هفته درگیر آماده کردن مراسم تولدت هستم. خدا کنه زود خوب و سرحال بشیم.

وای چه زود داری یک ساله میشی 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

فرناز
5 شهریور 90 6:54
سلام عسل خاله هر بار که مامانی عکسای نازت رو می ذاره قشنگ تر از قبل میشی. نائیریکا جونم ریحانه رو پامه و با دیدن عکسات دست و پا می زنه . وااای خدا داره با عکسات حرف می زنه و یه آغون باغونی راه انداخته که بیا و ببین. تولدت هم پیشاپیش مبارک نازدون
مامان سعید
5 شهریور 90 8:57
چه خوب و تصویری نوشتی خانمی . ماشالا به خوشگلت . تولدش مبارک . هوس کردم منم برم شمال
مامان فاطمه‌شهرزاد
5 شهریور 90 9:21
سلام مامان مهربون نائيريكا تولد دسته گلتون را تبريك مي گويم انشاءالله تولد 120 سالگي‌اش زير سايه شما. از طرف من يك بوس خوشگل از نازدانه‌اتان داشته باشيد
مامان حسني
5 شهریور 90 10:36
سلام منتظرتون بودم خداراشكرخوش گذشته چقدر دخملمون شيرين شده مخصوصا وقتي بستني مي خوره ديگه اينكه من اون حشره را فقط ببينمش تولدت هم مبارك صدوبيست ساله بشي عزيزدلم قندعسلم كادوهات هم خيلي خوشگلن وابليته متفاوت وبه يادماندني چون مامان فرانك عكسش را گذاشته بوس براي مادرودختردوست داشتني
مامان آنیسا
6 شهریور 90 5:05
سلام .خوشحالم که بهتون خوش گذشته نائیریکا جوووووونم چه عکسهای خوشگلی انداختی عزیزم .مامانش صدقه یادت نره . در ضمن تولدتم مبارک خانم کوچولو بوسسسسسسسسسسس
شیپلپلون
7 شهریور 90 1:15
شما روانشناسی خوندین ؟منم عمم روانشناس.خوش باشین همیشه
مامان آريا
7 شهریور 90 13:14
عزيزم عكسات خيلي خوشگل بودن قربون اونت برم با اون عكس لختيت دلمونو آب كردي كه تولدتم مبارك گلم كادوهاتم خيلي خوب بود خيلي بدردت مي خورد لباستم خيلي خيلي خوشگل بودو خيلي هم بهت مي اومد
مامان آريا
8 شهریور 90 13:51
کم کم غروب ماه خدا ديده مي شود صد حيف ازين بساط که برچيده مي شود در اين بهار رحمت و غفران و مغفرت خوشبخت آن کسي ست که بخشيده مي شود عيد شما پيشا پيش مبارک
مامان پریسا
9 شهریور 90 11:05
همیشه به خوشی و سفر. عید شما و دختر گلم مبارک.
مامانی شیما وحدیث
9 شهریور 90 14:39
به هرعید ی که آید زنده باشید به انوارخدا تابنده باشید رواحاجت دراین عید خدایی همیشه خرم وفرخنده باشی عیدتوووووووووووووووووووون مباررررررررررررررررک
مامان پارسا جون
13 شهریور 90 21:10
قربونت برم خوشگلم