نائیریکای مهربون
عزیز جونم سلام
اول دلیل انتخاب اسم این پست: دخترکم تو خیلی مهربونی جدیدا یاد گرفتی وقتی غذا میخوری و خوردنی رو بر یمی داری یه تکه موچم هم می زاری تو دهن من یا بابایی و می خندی.البته بعضی وقتها هم از دهنت در می آری و می خواهی بزاری تو دهن ما دخترم مهربونم.
دخترکم تو در روز 19 مردار یعنی 11 ماه و هفت ماهگیت خودت بدون کمک ایستادی
دیروز برای مه از روی اوپن آشپزخونه چیزی برداری رفته وبدی روی لبه مبل ایستاده بودی. ه من یک دفعه از آشپزخونه اومدم بیرون و تو رو دیدم. خیلی دلم می خواست از این صحنه عکس بگیرم اما ترسیدم با مخ بخوری زمین.
جمعه شب گذشته دوباره باهم رفیتم سینما تک. دم در سینما من دوست قدیمی ام رو دیدم. و بهشون دگفتم تو سینما خیلی آرومی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
همیگی رفتیم فیلم انینجا بدون من که یم فیلم معنا گرا بود رو دیدیم. ردر حین دیدن فیلم چند نفر به مسئول سالن گفتند مه هوا سرده و کولرها رو خاموش کنید و خاموش کردن کولر همان وگرم شدن هم همان........... و فیلم هم ریتمش کند بود و توجه تو رو جلب نمی کرد و شرو ع کردی به نق زدن.....
من تو رد بردم بیرون سالن آروم شدم وقتی برگشتیم تو سالن من بهت می گفتم هیس تو هم می گفتی هیس اما آروم نشدی و من 20 دقیقه آخر فیلم رو ندیدم.
از کارهی جدیدت همون شلوغ کاری ها ی گذشته است. عاشق تلفن شدی و وقتی بهت می گم الو دستت رو می زاری روی گوشت که مثلا داری تلفن می کنی.
قربون برم که اینقدر نازی.
در ادامه عکسهای نائیریکا جونم
نمیدونم چرا دختر من هروقت لباس خوشگل می پوشه عکساش قشنگ نمی شه
ماکارونی خوردن
راه رفتن
نائیریکا بعد از خوردن بسکویت های بای
نائیریکا دستت رو از دهنت بیار بیرون
دوستان عزیز قراره ما همگی آخر هفته بریم شمال تو پست بعدی خاطرات اولین سفر شمال نائیریکا رو می نویسم.