ادامه 11 ماهگی
عزیزکم شیطون من
تو ردو روز گذشته مهمون داشتیم .مریم خانم مهمون ما بود که تو ارتباط خیلی خوبی باهاش برقرار کرده بودی و اصلا یادت نبود که من هستم
قربون دختر مهربوووووووووووووووونم برم که همیشه خوش اخلاقه و خودش رو تو دل همه جا می کنه
نمی دونم وقتی نگاهت می کنم پر از شور ............ نمی دونم چه اسمی باید برای این احساسم بزرام
حتی وقتی می خوابی دلم برات تنگ میشه............
وفتی صبح از خواب بیدار میشی حسابس از سر کول من بالا می ری و اما من رو بیدار نمی کنی ، برای خودت بازی می کنی.
ساعت خوابت کاملا با ساعت خواب من تنظیم شده. تو داری حسابی شیطونی می کنی وقتی من چراغ رو خاموش می کنم و می خوابم تو هم می فهمی که موقع خوابه و می یایی کناریم می خوابی.
حسابی روزها خونه رو بهم می ریزی و من مدام باید دنبالت بدوم و تمیز کنم
به کابینت آشپزخونه خیلی علاقه داری....... فکر کنم همه بچه ها مثل تو باشند . آخه خیلی از مامانا شاکی هستند از دست شیطون بلاهاشون
وقتی بهت می گم دس دسی شروع می کنی به دست زدن و می گی د د د
وقتی می گم نی نای نای خودت تکون می دی چه تکونهایی دست جنیفر رو از پشت بستی
حسابی عاشق پله نوردی هستی و جند شب پیش که رفته بودی مهمونی افطاری خونه دایی حمید ( دایی مامانی) وقتی می ذاشتمت روی زمین می دویی طرف پله و من باید دنبالت می اودم
خونه دایی فکر می کنم 100 نفر مهمون بودند تو بغل همه رفتی و خندیدیی و حسابی بازی کردی
همه می گفتند چه دخمل تپلی............
خیلی دوست داری باهات دالی بازی کنم و موقعه بازی از خنده غش می کنی
مامان جون خیلی دوست دارم و همیشه خدا رو شکر می کنم که تو رو به من داد.
زیباترین حسی که تا به حال داشتم این حس مادریه که تو هر روز این حس رو در من قوی تر می کنی.
دلم برای کوچکیات تنگ شده
من روز هزا ربار تو رو می بوسم و ازت ممنونم که پیشم هستی.
پارسال در چنین روزهایی من سنگین و بی حال و کم انرژی منتظر تو بودم.
ضمنا شما از تختتون به عنوان وسیله بازی استفاده می کنید و تا تو رو می زارم توش بلند میشی.
اینم یک عکس که پستت بدون عکس نباشه