نائیریکا و مامانش
عسلم سلام
چند دقیقه پیش داشتی بازی می کردی و سر و صدا می کردی یه دفعه آروم شدی آومدم دیدم آروم خوابیدیمی خواهم یه کم از کارات تعریف کنم
مامان جونم جدیدا دیگه یک لحظه هم دوست نداری تنها باشی هر وقت من از پیشت می رم شروع می کنی به صدا زدن من وقتی می یام پیشت آروم میشی و شروع می کنی به خندیدن . دستات رو تکون می دی.
وقتی خونه مامان جون هستی و من نیستم آرومی اما وقتی من رو می بینی شروع می کنی به غر زدن تا من بیام بغلت کنم
این روزا همه جای خونه سر می زنی و البته زیر میز و مبل رو بیشتر از همه جا دوست داری و من باید مدام از زیر میز تو رو بکشم بیرون .
امان از دست شایان کوچولوی شیطون نیم وجبی ادای حرف زدن تو رو در می آره فکر می کنه خودش می تونه حرف بزنه هر وقت تو می شینی می یاد و تو رو می ندازه روی زمین همیشه باید مواظبش باشیم
عزیزم خیلی دوست دارم تو همه ی وجود من هستی