اولین خاطرات نائیریکا
سلام عزیزکم
چند روز پیش برای یاداداشت برداری یه دونه پاپکو برداشتم و دیدم تو اولین صفحاتش خاطرات تو رو قبل از اینکه برات این وبلاگ رو درست کنم نوشتم.
حالا نوشته ها رو اینجا می نویسم تا فراموش نکنم
11 شهریور در ساعت 2:45 به روش سزارین در بیمارستان مجیبان یزد دنیا اومدی
در روز 11 مهر وزنت 5 کیلو 100 گرم بود و روز 11 آبان 6 کیلو 100 گرم
روز 27 آبان دیگه پوشک شماره 1 برات کوچک شد، آخه دیگه وزنت شده 6 کیلو 400 گرم : این رو بابایی با خوشحالی گفت. حلا ساعت 4:45 صبح هست و تو داری از بطری شیر می خوری، بخور عزیزم هیچوقت گرسنه نمونی مهربونم
24 مهر برای اولین بار رفتی جشن تولد: جشن تولد 2 سالگی نازنین دحتر دایی من
4 آذر تولد شایان
11 آذر اولین سفر تو به تهران و اولین باری که سوار قطار شدی و اروم تو کریرت تا تهران خوابیدی
11 آذر اولین بار رفتی مهمونی و تو مهمونی آروم بودی
12 آذر خونه بابا بزرگ برات مهمونی گرفتیم و دوستی بابایی اومدن دیدنت
15 آذز بابابزرگ تو رو برد حموم
13 آذر اولین بار رفتی خونه عمو قاسم ( عموی بابایی)
16 آذر بابا بزرگ وهات رو ک.تاه کرد و البته رو صورتت رو هم یه کم برید
اولین سفر بهت خیلی خوش گذشتو تو آروم و خوب بودی
23 آذز وزنت 6:800
23 آذز لباس شماره یک برات کوچک شد و لباس شماره 2 رو امروز پوشیدی
29 آذز 7 کیلو شدی
قربونت برم همیشه برام عزیزی
)