نائیریکا مهمون داره
سلام عزیزکم
امروز عمو رامین و عمو علی و پریا جون اومدند خونه ما مهمونی و شما هم که عاشق مهمون هستی ف همون لحظه اول دوستان رو شناختی و خندیدی و رفتی بغلشون....
متاسفانه روز یک شنبه قراره بریم کرمان خونه عمه فاطمه وقرار عمو بایک و خاله سپیده هم از تهران بیاند و و در کرمان به ما پیوندند.
بزار یه کم از کارات تعریف کنم.
دیگه هم چیز رو می شناسی . خودت می ری سر یخچال و هر چی خودت بخواهی بر می داری.
خودت آهنگ مورد علاقه خودت ( بری باخ )رو که همیشه با اون می رقصی رو خودت می یاری و گوش می کنی.
برای هر چیز یکه می خواهی به صورت تلگرافی صحبت نمی کنی بلکه چند تا جمله به زبان خودت سخنرانی می کنی.
جند روزه دیگه بوس آبدار و صدا دار می کنی. چند روز پیش که رفته بودیم خونه عمه بابایی که چند روزی اومده بودند یزد. فهمیده بودی که مهمون هستیم و خیلی مودب بودی.
این چند روز که ازل پیش ما هست مدام از کاری هم تقلید می کنید.
یکی از فامیل های مامان جون (مژگان خانم)همیشه به مامانی زنگ می زند که هر وقت تو رفیتی اونجا زنگ بزنه تا بیاند دنبالت
منم به مامانی گفتم این دفعه زنگ بزن . خلاصه وقتی زمگ زده بودند و مهدی اومده دنبالت تو با اینکه یک بار بیشتر مهدی رو ندیده بودی رفتی راحت تو ماشین نشستی و گریه نکردی.
قربونت برم که هر روز شیرین تر و بامزه تر از روز قبل می شی. هر روز دوست داشتنی تر میشی. حالا هم اومدی پیش من تا آهنگ برات بزارم.