نائیریکانائیریکا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

مامان روان شناس

نائیریکای کوچولوی من

  نفسم سلام امروز خیلی دختر خوبی بودی وقتی از خواب بیدار شدی بابا جون تو رو برد حموم  تو هم آروم تو وانت بشسته بودی و با مرغابی ها بازی می کردی  و سر و صدا  می کردی  وقتی از حموم آومدی بیرون و من لباسات رو تنت کردم بابایی موهات سشوار کشید تو هم از صدای سشوار خوشت می یاد و آروم نشسته بودی تا موهات خوشکل بشه  بعدش هم ناخنت رو گرفت البته شما هم جیغ می زدی حسابی خوابت می یومد من تو گذاشتم توی تختت تو اروم شدی اما وقتی از کنار تخت رفتم کنار تو شروع کردی به جیغ زدن  بابای هم تو رو بغل کرد و موقعه نهار تو دوباره غذا می خاستی ما هم به تو ماهی دادیم و برای آروم کردنت مجبور شدیم بهت نون بربری بدیم و در ...
2 ارديبهشت 1390

آپلود عکس در hotmail

  سلام دوستان مراحل آپلود عکس رو با کمک همسرم برات نوشتم .  باید اکانت hotmail یا  windows live داشته باشید اگه ندارید باید برید بسازید در hotmail.com سرویسهای خیلی زیادی داره از جمله ایمیل و چت ... یکی از سرویسها یک فضای ذخیره سازی جهانی به نام sky drive هست وقتی با اکانتتون به آن وارد می شوید مثل این می مونه که یک درایو دیگه به کامپیوترتون اضافه شده باشه که همه کارهایی که می تونید روی درایوهای معمولیتون انجام بدید اونجا انجام بدید.   1- وارد  می شوید 2- زمانی که وارد صفحه hotmail  خود شدید بدون اینکه خارج شوید به آدرس skydrive.com بروید. و یا می تونید روی photos کلیک کنید 3- حالا در صفحه...
1 ارديبهشت 1390

آپلود عکس

  دخترم این پست برای دوستانم می نویسم که وقتی به وبلاگشون سر می زنم نمی تونم عکسهای نی نی ها ی نازشون رو ببینم . این اتفاق برای  عکسهای نائریکا هم چندین بار افتاد و من خیلی ناراحت شدم  تا همسرم یک راهکار خیلی خوب به من یاد داد  دوست دارم این رو برای شما هم بنویسم   ابتدا باید در hotmail عضو بشید و hatmail ویژگی داره اونم یک فضای خصوصی که شمامی تونید عکسهاتون رو آپلود کنید و در وب سایتون استفاده کنید . من عکسهای نائیریکا از همین راه آپلود کردم  و اینجا گذاشتم .  یکی از مزیتهای آپلود عکس در hotmail  اینه که همیشه ماندگاره و شما هر وقت که بخواهید که از همون عکس در جای دی...
31 فروردين 1390

بدون عنوان

  دختر نازم من دیگه روزها و بعضی از شبها باید برم سر کار  و خیلی دلم برات تنگ میشه   همش  دارم به تو فکر می کنم . تو رو می زارم خونه مامان بزرگ تو کلی مامنی رو خسته می کنی بعضی روزها دختر خوبی هستی بعضی روزها هم بهونه گیری می کنی ...... وقتی من رو می بینی شروع می کنی به دلبری دستات رو محکم تکون می دی  تا من بیام بغلت کنم.....  پیشی من جدیدا خیلی بلا شدی ...هر وقت از بیرون می یایم تو خونه و تو رو می زارم روی زمین شروع می کنی به گریه کردن   فکر میکنی چون ما لباس بیرون تنمون می ریم تو رو تنها بزاریم.....چند روز پیش بابایی داست کفشاش رو واکس می زد تا بره بیرون تو بابایی رو دیدی و شروع کردی به...
30 فروردين 1390

نائیریکا و تنهایی

سلام نفسم دیشب بابایی رفت تهران باز هم ما تنها شدیم. من امروز یه کم تمیز کاری کردم  و بعد تو رو بردم حمام  و تو خیلی اروم بودی عسلم و بعد از اونم راحت خوابیدی .......  عسلم داشتی با بادکنکت بازی می کردی که یک دفعه ترکید اما شما به روی خودت هم نیوردی جدیدن هم یه کار جدید یاد گرفتی : مو های من رو محکم می کشی منم دردم می یاد جیغ می کشم و شما غش می کنی از خنده.... منم با زور موهام رو از دستت می کشم بیرون و می بوسمت تا از دلت در بیارم.       حالا هم داری جغجغه ات رو که انداختی زیر میز تلویزیون داری درش می آری وای نتو نستی ،مامانی بیام کمکت کنم؟؟؟؟ ...
23 فروردين 1390

نائیریکا و شایان کوچولو

روز جمعه رفتیم خونه مامان بزرگ و قرار شد که بریم خونه خاله برای دیدن شایان که مریض بود  و برده بودنش دکتر و آقای دکتر براش امپول تجویز کرده بود  و ما همگی رفتیم .............. یه کم از کارهای شایان تعریف کنم تا با هم بخندیم  شایان وقتی می خواهد تو رو ناز کنه می گه نا  ..نا و محکم می زنه تو سرت.... بعدش می خاست تو رو بغل کنه اما نمی تونست با گریه از باباش خواست تا این کار بکنه و می گفت بایا ..بایا از باباش می خاست که تو رو مثل عروسکاش آویزون کنه به دیوار تا کسی با تو بازی نکنه وای یعنی حسودیش می شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خاله هم هر عروسکی به تو می داد اون زود ازت می گرفت و اشاره می کرده تا بزنند به دیوار امان از دست این شایان کوچولوی شیطون..............
23 فروردين 1390

نائیریکا و مامان پا شکسته

مامان جان چی بگم از کجا بگم ....... دیروز تو گریه کردی و من دویدم طرفت تا آروم بشی که پام پیچ خورد و خوردم زمین و پام درد گرفت و جیغ زدم  اما شما به من خندیدی  خیلی پام درد گرفت و شروع کردم به گریه کردن  و تو هم با من شروع کردی به گریه کردن ...  اولش دردش کم بود و من فکر کردم زود خوب میشه اما نشد من به مامان جون زنگ زدم و مامانی با دایی اومدن خونه ما تا من رو ببرند دکتر اما من بهشون گفتم با بابایی میرم.............. اما هنوز امیدوار بودم تا پام خوب بشه . شب خوابیدم اما دیگه نمی تونستم راه برم و تو رو گذاشتیم خونه ی مامانی و رفتیم بیمارستان شهید صدوقی و من رو گذاشتند تو ویلچر  و دکتر پای من رو معاینه  کرد و گفت  باید عکس بگیریم  و وقتی عک...
23 فروردين 1390

نائیریکا و عکساش

                              نائیریکا به دوربین نگاه کن نه بابایی                                                  نائیریکای شلیته پوشیده وای این مبلی که مامان شهلا برام خریده چه راحته  سپاس از همه دوستانی که می یاند به نائیریکا سر می زنند و نظر می دند ...
23 فروردين 1390

نائیریکا هوای مامانش رو داره

                       سلام خوشکل مامان خوشبختانه بر خلاف گفته آقای دکتر من دیشب درد نداشتم و تا صبح راحت بودم .............. امروز با صدای زنگ موبایل بیدار شدم .  خاله مامان نی نی از دوستای نی نی سایت نگران من شده بود و تماس گرفته بود تا حال من رو بپرسه و ما باهم حرف زدیم بعد از اون خاله سمیرای مهربون زنگ زد و خاله مهشید هم پیامک داد . مامانی من خیلی خوشحال شدم که دوستایی به این خوبی دارم و خیلی دوسشون دارم  مامانی تو که قلبت پاکه برای خاله سمیرا دعا کن تا یه نی نی خوشکل بیاره تا با تو بازی کنه.............. خدای مهربون تو سال نو دل خاله رو شاد کن  مامان جون امشب اولین چهارشنبه سوری که شمابا ما هستی . اما من و بابایی چون این رسم ...
23 فروردين 1390