نائیریکانائیریکا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

مامان روان شناس

نائیریکا در سال نو

1390/1/23 19:46
نویسنده : مامانی
359 بازدید
اشتراک گذاری
مامان جونم سلام

در سال جدید وقت نکردم خاطراتت رو بنویسم از روز 28 اسفند باید برات بنویسم

روز 28 اسفند شنبه رفتیم بیرون وبرات لباس عید خریدیم وقتی اومدیم خونه بابایی گفت ما تهران نمی ریم و لج کرده بود که من می خام درس بخونم خلاصه کلی حرف زدیم و تصمیم گرفتیم بییام تهران و ساعت 6 از یزد راه افتادیم و ساعت 1 رسیدم تهران من از بابایی  خواستم از دم در دانشگاه علامه رد بشه از دم در خوابگاه .......... و تو خواب بودی و من همه خاطراتم رو برات می گفتم و اینکه چه زود گذشت............

29 اسفند بعد از ظهر رفتیم پاساژ دنیای نور و من برات یه کاپشن خوشکل خریدم و تو راه برگشت قرار بود که عمو وحید ماهی و سبزه بخره که نخرید و من بابایی رفتیم سبزه و ماهی خریدیم و رفتیم خونه و سفره هفت سین رو چیدیم با کمترین امکانات........و تو مدام داشتی دلبری می کردی



پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)