سفر کرمان
سلام نفس مامان
خوب بزار از سفر برات بگم. اول این که هوای یزد خیلی خیلی سرد شده و من نمی تونم تو رو بیرون ببرم و من نگران هوای کرمان بودم. روز یک شنبه دو بهمن ساعت 3 از یزد حرکت کردیم به سمت کرمان و اول رفتیم فرودگاه، دایی بابک و خاله سپیده رو برداشتیم و رفتیم تا پریا به خونه شون برسونیم که البته پریا خانم نمی دونستند خونه شون کجاست !!!!!!!!!!!!!!!بعد رفتیم خونه فاطمه جون .....................
روز دوشنبه رفیتم بازار و آثار تاریخی کرمان رو دیدیم.
روز سه شنبه صبح دایی بابک همه رو به خوردن کله و پاجه دعوت کرد و شما برای اولین بار کله پاچه خوردی. سپس رفتیم باغ شاهزده ( البته شاهزده خودش نبود) که خیلی زیبا بود وشما هم خواب بودی . بعد از اون رفتیم سمت بم و شهری که هنوز 8 سال بعد از زلزله آثار خرابیش باقی بود و رفتیم ارگ تاریخی بم رو دیدیم و شما دوست داشتی خودت پیاده روی کنی و بعد از اون رفتیم ارگ جدید و نهار رو اونجا خوردیم. من چهار شنبه کلاس داشتم و دایی بابک هم شب قرار بود برگردند و اما میزبانهای ما اصرار که بریم گل باف مه البته رفتیم و حال بابایی خوب نبود و چشماش درد می کرد و من گفتم کمی استراحت کنه و بعد بریم یزد و با کلی اصرار از طرف خانواده فاطمه که بمونیم و اصرار من که بریم ساعت 1 از گلباف راه افتادیم و به سمت کرمان اما اامان از کرمان که شهر بی تابلوییی بود و دور خودمون می چرخیدیم . بابا هم خوابیده بود و من هم خواب آلود تا انار رانندگی کردم و یک ساعتی تو مسجد ابولفضل خوابیدیم و با کلی استرس ساعت نه و نیم من به یر کار رسیدم.
سفر خوبی بود اما استرس تموم نشدن پایان نامه بابایی و زمان کم سفر از شیرینی سفر کم کرد . اما مهمان نوازی و مهربانی زیاد خانواده حسین زاده ما رو شرمنده کرد.
عکسها در پست بعدی