نائیریکا و وبلاگش
عزیزم چند روز پیش خاله هنگامه از آمریکا زنگ زد بابای هم به خاله گفت که تو یک وبلاگ داری و ادرسش رو براشون فرستاد ........ امروز که بابایی با مهدی صحبت کرد و احوال خاله رو پرسید خاله داشت گریه می کرد خاله دلش برای مامان شهلا خیلی تنگ شده و حتما دوست داشت اونم تو رو ببینه.............. منم دوست داشتم
امروز که باباجون و عموها خونه ما بودند جای مامان شهلا خیلی خالی بود اگه بود هردوتایتون همدیگه رو خیلی دوست داشتید....
این گلها هم برای مامان شهلا عزیزمون که همیشه به یادش هستیم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی